محمد آصف محسنی

تبلیغ در فضای مجازی

تبلیغ در فضای مجازی

محمد آصف محسنی

امید به آینده بهتر و عدالت پایدار با ظهور صاحب الامر (عج) و احقاق حقوق پایمال شده گان!.

اشک در چشمان من طوفان غم دارد هنوز = خنده بر لب میزنم تاکس نفهمد راز من.!

نقش حضرت حمزه (ع) در رشد و نمو اسلام

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۱۴ ق.ظ

حمزه سیدالشهداء (ع) عموی بزرگوار پیامبر اسلام آزاد مردی بود که حتى پیش از پذیرش اسلام، از رسول خدا(ص) در برابر آزارهاى مشرکان‏ حمایت مى ‏کرد، گرویدن وى به اسلام موجب سربلندى دین خدا شد.

حمزة بن عبدالمطلب، عموى پیامبر گرامى اسلام بود، دو سال پیش از ولادت رسول خدا (ص) دیده ‏به جهان گشود. او در میان جوانان قریش در دلاورى و بزرگوارى برجسته و در آزاد اندیشى، آزاد منشى و ستم‏ ستیزى سرآمد بود که سلحشورى و توان رزمى وى همزمان با آغاز دوره جوانى نمودار شد.

آن آزاد مرد، حتى پیش از پذیرش اسلام، از رسول خدا در برابر آزارهاى مشرکان‏ حمایت مى ‏کرد، گرویدن وى به اسلام موجب سربلندى دین خدا شد، زیرا پس از آن ‏مسلمانان از انزوا بیرون آمدند و قریش با درک پشتیبانى توانا و استوار حمزه از پیامبر اکرم (ص) از آزارهاى خود کاستند و رفتارشان با رسول خدا و مسلمانان‏ ملایم‌ تر شد.

حمزه (ع) همراه دیگر مسلمانان به مدینه هجرت کرد و خدمات ارزنده ‏اى بویژه در امور نظامى ارایه داد.پیامبر اکرم (ص) به مسایل دفاعى حکومت نوبنیاد خود اهتمام خاصى داشتند. ایشان‏ با تشکیل گروه‌هاى رزمى درصدد برآمدند امنیت مدینه را تامین کرده، مسلمانان را براى رویارویى با دشمنان آماده سازند. بر این اساس هفت ماه پس از هجرت، نخستین‏ گروه گشتى رزمى را به فرماندهى حضرت حمزه (ع) ، اعزام نمودند. گرچه این‏ رویارویى بدون درگیرى پایان یافت ولى نشانه ‏اى از اقتدار سپاه اندک اسلام دربرابر کاروان بزرگ مشرکان بود.

رسول گرامى اسلام در ربیع ‏الاول سال دوم هجرت غزوه "ابواء” را تدارک دید و درجمادى ‏الاولى غزوه "ذات العشیره‏” را به قصد تعقیب کاروان قریش سازماندهى کرد.در این دو غزوه نیز پرچمدار سپاه اسلام، حضرت حمزه بود.

آن رزمنده نستوه در جنگ بدر حضورى درخشنده داشت. این نبرد با امدادهاى الهى و دلاورى ‏هاى بى ‏مانند امیرمومنان على (ع) و سلحشورى حمزه، با پیروزى قاطع سپاه اسلام‏ به پایان رسید. در این پیکار تنى چند از سران کفر به دست تواناى حمزه به هلاکت ‏رسیده یا به اسارت درآمدند. طعیمه بن‏عدى و ابوقیس بن‏ فاکه از جمله این کشته ‏شدگان‏ بودند; و "اسود بن‏عامر” به دست‏ حمزه به اسارت درآمد، سیدالشهدا حمزه ‏بن ‏عبدالمطلب در غزوه "بنى قینقاع‏” پرچمدار سپاه اسلام بود. یهودیان بنى‏ قینقاع ‏نخستین گروه یهود بودند که با اسلام اعلام جنگ نمودند، سپاه اسلام قلعه آنها را محاصره کرد. آنگاه رسول خدا(ص) آنان را از مدینه تبعید نمود و اموالشان را مصادره کرد.

یک سال پس از جنگ بدر، غزوه احد با هدف مقابله با مشرکانى که براى انتقام‏گیرى‏ از مسلمانان و جبران شکست‏ بدر به سمت مدینه آمده بودند آغاز گردید.حمزه و برخى دیگر از مسلمانان سلحشور، معتقد به جنگ برون‏ شهرى بودند، حمزه به ‏رسول خدا عرض کرد: "سوگند به آن که قرآن را بر تو فرستاد امروز دست‏ به غذا نخواهم برد، مگرآنکه بیرون مدینه با شمشیر خود بر دشمن بتازم!”

حضرت حمزه (ع) از معدود قهرمانانى‏ بود که در جنگ، نشان بر خود مى ‏نهاد و بدین وسیله خود را به دوست و دشمن معرفى‏ مى‏ کرد. او نمونه ‏اى از شجاعت و دلیرى در میدان نبرد بود، خود را به اعماق صفوف‏ دشمن مى ‏رساند و با دشمن درگیر مى‏ شد، از قدرت بازوى برجسته ‏اى بهره‌ مند بود. در احد با دو شمشیر پیش رسول خدا مى‏ جنگید و مى ‏گفت: "من شیر خدا هستم!”

غزوه احد

روحیه قریش بر اثر شکست در جنک بدر سخت افسرده بود. برای جبران این شکست مادی ومعنوی وبه قصد گرفتن انتقام کشتگان خود، بر آن شد که با ارتشی مجهز ومتشکل از دلاوران ورزیده اکثر قبایل عرب به سوی مدینه حرکت کنند.

از این رو عمرو عاص و چند نفر دیگر مامور شدند که قبایل کنانه وثقیف را با خود همراه سازند واز آنان برای جنگ با مسلمانان کمک بگیرند. آنان توانستند سه هزار مرد جنگی برای مقابله با مسلمانان فراهم آورند.

دستگاه اطلاعاتی اسلام، پیامبر(ص) را از تصمیم قریش و حرکت آنان برای جنگ با مسلمانان آگاه ساخت. رسول اکرم (ص)برای مقابله با دشمن شورای نظامی تشکیل داد و اکثریت اعضا نظر دادند که ارتش اسلام از مدینه خارج شود و در بیرون شهر با دشمن بجنگد. پیامبر پس از ادای نماز جمعه با لشکری بالغ بر هزار نفر مدینه را به قصد دامنه کوه احد ترک گفت.

صف آرایی دو لشکر در بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت آغاز شد. ارتش اسلام مکانی را اردوگاه خود قرار داد که از پشت‏ به یک مانع وحافظ طبیعی یعنی کوه احد محدود می‏ شد. ولی در وسط کوه بریدگی خاصی بودکه احتمال می ‏رفت دشمن، کوه را دور زند واز وسط آن بریدگی در پشت اردوگاه مسلمانان ظاهر شود. پیامبر برای رفع این خطر عبد الله جبیر را با پنجاه تیر انداز بر روی تپه‏ ای مستقر ساخت که از نفوذ دشمن از این راه جلوگیری کنند و فرمان داد که هیچگاه از این نقطه دور نشوند، حتی اگر مسلمانان پیروز شوند و دشمن پا به فرار بگذارد. پیامبر (ص) پرچم را به دست مصعب داد زیرا وی از قبیله بنی عبد الدار بود و پرجمدار قریش نیز از این قبیله بود.

جنگ آغاز شد، و بر اثر دلاوریهای مسلمانان ارتش قریش با دادن تلفات زیاد پا به فرار گذارد. تیراندازان بالای تپه، تصور کردند که دیگر به استقرار آنان بر روی تپه نیازی نیست. از این رو، برخلاف دستور پیامبر (ص)، برای جمع آوری غنایم مقر نگهبانی را ترک کردند. خالد بن ولید که جنگاوری شجاع بود از آغاز نبرد می ‏دانست که دهانه این تپه کلید پیروزی است. چند بار خواسته بود که از آنجا به پشت جبهه اسلام نفود کند ولی با تیراندازی نگهبانان روبرو شده، به عقب بازگشته بود. این بار که خالد مقر نگهبانی را خلوت دید با یک حمله توام با غافلگیری، در پشت ‏سر مسلمانان ظاهر شد و مسلمانان غیر مسلح و غفلت زده را از پشت‏ سر مورد حمله قرار داد. هرج و مرج عجیبی در میان مسلمانان پدید آمد وارتش فراری قریش، از این راه مجددا وارد میدان نبرد شد. در این میان مصعب بن عمیر پرچمدار اسلام به وسیله یکی از سربازان دشمن کشته شد و چون صورت مصعب پوشیده بود قاتل او خیال کرد که وی پیامبر اسلام است، لذا فریاد کشید: «ألا قد قتِلَ مُحمد».(هان ای مردم، آگاه باشید که محمد کشته شد). خبر مرگ پیامبر در میان مسلمانان انتشار یافت واکثریت قریب به اتفاق آنان پا به فرار گذاردند، به طوری که در میان میدان جز چند نفر انگشت‏ شمار باقی نماندند.

ابن هشام، چنین می ‏نویسد: انس بن نضر عموی انس بن مالک می‏ گوید: موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر مرگ پیامبر منتشر شد، بیشتر مسلمانان به فکر نجات جان خود افتادند وهر کس به گوشه‏ ای پناه برد. وی می‏ گوید: دیدم که دسته‏ ای از مهاجر وانصار، که در بین آنان عمر خطاب و طلحه وعبیدالله بودند، در گوشه‏ ای نشسته‏ اند و در فکر نجات خود هستند. من با لحن اعتراض آمیزی به آنان گفتم: چرا اینجا نشسته‏ اید؟ در جواب گفتند: پیامبر کشته شده است و دیگر نبرد فایده ندارد. من به آنها گفتم: اگر پیامبر کشته شده دیگر زندگی سودی ندارد؛ برخیزید و در آن راهی که او کشته شد شما هم شهید شوید؛ و اگر محمد کشته شد خدای او زنده است. وی می‏ افزاید که: من دیدم سخنانم در آنها تاثیر ندارد؛ خود دست‏ به سلاح بردم و مشغول نبرد شدم.(۱)

ابن هشام می‏ گوید: انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت و نعش او را جز خواهر او کسی دیگر نشناخت. گروهی از مسلمانان به قدری افسرده بودند که برای نجات خود نقشه می ‏کشیدند که چگونه به عبد الله بن ابی منافق متوسل شوند تا از ابوسفیان برای آنها امان بگیرد! گروهی نیز به کوه پناه بردند. (۲)

ابن ابی الحدید می ‏نویسد: شخصی در بغداد در سال ۶۰۸ ه. ق. کتاب مغازی واقدی را نزد دانشمند بزرگ محمد بن معد علوی درس می ‏گرفت ومن نیز یک روز در آن مجلس درس شرکت کردم. هنگامی که مطلب به اینجا رسید که محمد بن مسلمة، که صریحا نقل می ‏کند که در روز احد با چشمهای خود دیده است که مسلمانان از کوه بالا می ‏رفتند و پیامبر آنان را به نامهایشان صدا می‏ زد ومی ‏فرمود:«إلیّ یا فلان، إلیّ یا فلان( به سوی من بیا ای فلان) ولی هیچ کس به ندای رسول خدا جواب مثبت نمی‏ داد، استاد به من گفت که منظور از فلان همان کسانی هستند که پس از پیامبر مقام ومنصب به دست آوردند و راوی، از ترس، از تصریح به نامهای آنان خودداری کرده است و صریحا نخواسته است اسم آنان را بیاورد. (۳)

شهادت حضرت حمزه (ع)

حضرت حمزه در جنگ احد، به هنگام تهاجم دشمن، وفادار و ثابت‏ قدم از رسول خدا دفاع مى ‏کرد و توانست‏ سى مشرک جنگجو را به هلاکت‏ برساند. یکى از مشرکان به نام "وحشى‏”، زیر درختى درکمین آن سردار دلاور نشسته بود حمزه او را دید و آهنگ او کرد. یکى از دشمنان راه‏ را بر او بست، حمزه به او حمله کرد و وى را به قتل رساند. سپس با شتاب به سوى ‏وحشى خیز برداشت ولى پایش در گل سر خورد و به زمین افتاد. در این هنگام وحشى ‏زوبین به سویش پرت کرد … و بدین ترتیب آن بزرگوار پس از عمرى جهاد در راه خدا و یارى پیامبر گرامى به ملکوت اعلى پیوست و آن سردار رشید، شهید شاهد بارگاه ‏الهى شد.

رسول خدا (ص) در منزلت او فرمود: "سالار شهیدان در روز قیامت نزد خداوند حمزه است‏". مزار آن سردار شهید و دیگر شهیدان احد همواره زیارتگاه عاشقان و عارفان الهى و الهام‏بخش جهاد و شهادت به‏ مبارزان بوده است. "السلام علیک یا عم رسول الله السلام علیک یا خیر الشهداء السلام علیک یااسد الله و رسوله‏” .

________________________
۱- سیره ابن هشام، ج‏۳، ص‏۸۳- ۸۴٫
۲- سیره ابن هشام، ج‏۳، ص‏۸۳- ۸۴٫
۳- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج‏۱۵، ص‏۲۳٫
۴- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج‏۱۴، ص‏۲۶۶٫
۵- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۴، ص ۲۵۰٫
۶- کامل، ج‏۲، ص‏۱۰۷٫
۷- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج‏۱۴، ص ۲۱۵٫
۸- خصال،شیخ صدوق، ج‏۲، ص ۱۵٫
۹- تفسیر قمی، ص‏۱۰۳; ارشاد مفید، ص ۱۱۵; بحار ج ۲۰، ص ۱۵٫
۱۰- سیره ابن هشام، ج‏۱، ص‏۸۴ –

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی